سلام من قول رب رحيم ؛؛؛

 

ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم ..... کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند . . .

ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک های نارنجکی و می فرستادیم جبهه

دهه های فجر مدرسه هایمان را تزئین می کردیم . . .

توی روزنامه دیواری هایمان امام را دوست داشتیم . . .

آدمهای لباس سبز ریش بلند قهرمان هایمان بودند . . .

آنروزها هیچکدامشان شکمهای قلمبه نداشتند . . .

و

عراقی های شکم قلمبه را که می کشتند توی سینما برایشان سوت می زدیم . . .

شهید که می آوردند زار زار گریه می کردیم . . .

اسرا که برگشتند شاد شاد خندیدیم . . .

ما از آژیر قرمز می ترسیدیم . . .

 

ما به شیشه خانه هایمان نوار چسب می زدیم از ترس شکستن دیوار صوتی . . .

ما توی زیر زمین می خوابیدیم از ترس موشک های صدام . . .

ما چیپس نداشتیم که بخوریم . . .

حتی آتاری نداشتیم که بازی کنیم . . .

ما ویدیو نداشتیم . . .

ما ماهواره نداشتیم . . .

ما را رستوران نمی بردند که بدانیم جوجه کباب چه شکلی است . . .

ما خیلی قانع بودیم به خدا . . .

صحنه دارترین تصاویر عمرمان عکس خانم های مینی ژوب پوشیده بود

توی مجله های قدیمی  بود و سریال ارتش سری . . . .

یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزش زبان . . .

زنها توي فیلمهای تلويزیون ما ، توی خواب هم روسری سرشان می کردند . . .

حتی توی کتابهای علوم ما زنها هم باحجاب بودند . . .

ما فکر می کردیم بابا مامانهایمان ، ما را با دعا کردن به دنیا آورده اند . . .

عاشق که می شدیم رویا می بافتیم ، موبایل نداشتیم که اس ام اس بدهیم . . .

جرات نداشتیم شماره بدهیم ، مبادا گوشی را بابایمان بردارند . . .

ما "خودمان"  "خودمان" را شناختیم . . .

بدنمان را ، جنسیتمان را یواشکی و در گوشی آموختیم . . . . . . . .

هیچکــــــــــــس یادمان نداد . . .

چی شد . . . . . ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟